از تختهسیاه کلاس تا تخت بیمارستان
۱) خبرش در شبکههای اجتماعی پیچیده بود و در گوشیها گردش میکرد. خودش هم تعجب کرده بود و میگفت اصلا انتظار نداشته که این حجم محبت را در قالب تماس و پیام در چند ساعت دریافت کند.
بر حسب تکلیف اداری، با او تماس گرفتم. اعظم حسینپور بیتکلف قصهاش را برایم تعریف کرد:
« به دلیل بیماری سه ماه است در شیراز ساکن هستم تا زیر نظر پزشک معالج باشم اما از دو هفته قبل در بیمارستان بستری هستم.
چون محل بستری من در طبقه زیرزمین قرار دارد؛ نت گوشی ضعیف است و نمیتوانستم به شبکه شاد وصل شوم تا شاگردانم را درس دهم. با وجود اینکه در شرایط جسمانی من، دبیر دیگری میتوانست جایگزینم شود اما چون نمیخواستم با تغییر دبیر، به درس شاگردانم خلل وارد شود، از کادر پرستاری بیمارستان خواستم تا شرایط استفاده از اینترنت را برای من فراهم کنند که با مخالفت پزشک مواجه شدم اما وقتی شوق و اشتیاق مرا دید، موافقت کرد. پزشک معالج و سرپرستار که نحوه تدریس من را از روی تخت بیمارستان دیدند، اجازه خواستند تا به یادگاری عکس بگیرند. اطلاعی از نیت آنها نداشتم اما بعد متوجه شدم که عکس من در شبکههای اجتماعی دستبهدست شده و با سیل تماسهای محبتآمیز همکاران و مردم روبهرو شدم.
احتمالا تا 3-4 هفته آینده در بیمارستان بستری باشم و تا جایی که شرایط جسمی اجازه دهد، تدریس را ادامه میدهم»
از او پرسیدم که چه کتابی تدریس میکند،گفت: دبیر حقالتدریس درس ادبیات هستم.
میدانست که بعد از تماس من، قرار است مدیرکل با او تماس بگیرد. به او گفتم که احتمالا وزیر هم با او تماس بگیرد و تاکید کردم که در هر دو تماس موضوع استخدامش را مطرح کند.
۲) مکالمه تلفنی مدیرکل با او را برایم فرستادند که خبرش را کار کنم. گفتگو را با دقت گوش میدادم که آیا موضوع استخدامش را مطرح میکند یا نه؟ اما او نه تنها از استخدام حرفی نزد بلکه فروتنانه از ادای وظیفه گفت و گفت. مطمئن شدم در گفتگو با وزیر هم از استخدام نخواهد گفت. به مدیرکل پیام دادم که ما در آموزش و پرورش به چنین معلمان متعهدی نیاز دازیم؛ کاش شرایط استخدامش را فراهم میکردیم؛ مدیرکل پاسخ امیدوارانهای داد.
۳) اگر چه کرونا، شور را از مدارس گرفت اما معلمان متعهد، ایثارگر و فروتنی همچون اعظم حسینپور، زیبایی را مشق میکنند و درس میدهند.